ماشین حساب

حسابداری

ماشین حساب

حسابداری

مقالات حسابداری ، نرم افزارهای حسابداری ، کتاب و ...

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
نویسندگان

۱۳۷ مطلب توسط «آمنه جوادزاده» ثبت شده است

نام من میلدرد است ؛ میلدرد آنور Mildred Honor . قبلاً در دی ‌موآن Des Moines در ایالت آیوا در مدرسه ی ابتدایی معلّم موسیقی بودم . مدّت سی سال است تدریس خصوصی پیانو به افزایش درآمدم کمک کرده است . در طول سال ها دریافته ‌ام که سطح توانایی موسیقی در کودکان بسیار متفاوت است . با این که شاگردان بسیار با استعدادی داشته ‌ام ، امّا هرگز لذّت داشتن شاگرد نابغه را احساس نکرده ‌ام .
رابی یازده سال داشت که مادرش ( مادری بدون همسر ) او را برای گرفتن اوّلین درس پیانو نزد من آورد . برای رابی توضیح دادم که ترجیح می‌ دهم شاگردانم ( بخصوص پسر ها ) از سنین پایین ‌تری آموزش را شروع کنند . امّا رابی گفت که همیشه رؤیای مادرش بوده که او برایش پیانو بنوازد . پس او را به شاگردی پذیرفتم . رابی درس‌ های پیانو را شروع کرد و از همان ابتدا متوجّه شدم که تلاشی بیهوده است . رابی هر قدر بیشتر تلاش می‌ کرد ، حس‌ّ شناخت لحن و آهنگی را که برای پیشرفت لازم بود کمتر نشان می‌ داد . امّا او با پشتکار گام‌ های موسیقی را مرور می ‌کرد و بعضی از قطعات ابتدایی را که تمام شاگردانم باید یاد بگیرند دوره می‌ کرد .
در طول ماه ها او سعی کرد و تلاش نمود و من گوش کردم و قوز کردم و خودم را پس کشیدم و باز هم سعی کردم او را تشویق کنم . در انتهای هر درس هفتگی او همواره می ‌گفت ،مادرم روزی خواهد شنید که من پیانو می ‌زنم .امّا امیدی نمی ‌رفت . او اصلاً توانایی ذاتی و فطری در این باره را نداشت . مادرش را از دور می ‌دیدم و در همین حدّ می‌ شناختم ؛ می‌ دیدم که با اتومبیل قدیمی ‌اش او را دم خانه ی من پیاده می ‌کند و سپس می ‌آید و او را می ‌برد . همیشه دستی تکان می ‌داد و لبخندی می ‌زد امّا هرگز داخل نمی ‌آمد
یک روز رابی نیامد و از آن پس دیگر او را ندیدم که به کلاس بیاید . خواستم زنگی به او بزنم امّا این فرض را پذیرفتم که به علّت نداشتن توانایی لازم بوده که تصمیم گرفته دیگر ادامه ندهد و کاری دیگر در پیش بگیرد . البتّه خوشحال هم بودم که دیگر نمی ‌آید . وجود او تبلیغی منفی برای تدریس و تعلیم من بود .
چند هفته گذشت . آگهی و اعلانی درباره ی تک ‌نوازی آینده به منزل همه ی شاگردان فرستادم . بسیار تعجّب کردم که رابی ( که اعلان را دریافت کرده بود ) به من زنگ زد و پرسید ،من هم می‌ توانم در این تک‌ نوازی شرکت کنم ؟
 من توضیح دادمکه تک ‌نوازی مربوط به شاگردان فعلی است و چون تو تعلیم پیانو را ترک کردی و در کلاس ها شرکت نکردی عملاً واجد شرایط لازم نیستی .او گفت،مادرم مریض بود و نمی ‌توانست مرا به کلاس پیانو بیاورد امّا من هنوز تمرین می ‌کنم . خانم آنور ، لطفاً اجازه بدین ؛ من باید در این تک‌ نوازی شرکت کنم !او خیلی اصرار داشت .
نمی ‌دانم چرا به او اجازه دادم در این تک ‌نوازی شرکت کند . شاید اصرار او بود یا که شاید ندایی در درون من بود که می ‌گفت اشکالی ندارد و مشکلی پیش نخواهد آمد . تالار دبیرستان پر از والدین ، دوستان
  بود . برنامه ی رابی را آخر از همه قرار دادم ، یعنی درست قبل از آن که خودم برخیزم و از شاگردان تشکّر کنم و قطعه ی نهایی را بنوازم . در این اندیشه بودم که هر خرابکاری که رابی بکند چون آخرین برنامه است کلّ برنامه را خراب نخواهد کرد و من با اجرای برنامه ی نهایی آن را جبران خواهم کرد .برنامه ‌های تکنوازی به خوبی اجرا شد و هیچ مشکلی پیش نیامد . شاگردان تمرین کرده بودند و نتیجه ی کارشان گویای تلاششان بود . رابی به صحنه آمد . لباس هایش چروک و موهایش ژولیده بود ، گویی به عمد آن را به هم ریخته بودند . با خود گفتم ،چرا مادرش برای این شب مخصوص ، لباس درست و حسابی تنش نکرده یا لااقل مو هایش را شانه نزده است؟ رابی نیمکت پیانو را عقب کشید ؛ نشست و شروع به نواختن کرد . وقتی اعلام کرد که کنسرتوی 21 موتزارت در کوماژور را انتخاب کرده ، سخت حیرت کردم . ابداً آمادگی نداشتم آنچه را که انگشتان او به آرامی روی کلید های پیانو می ‌نواخت بشنوم . انگشتانش به چابکی روی پرده ‌های پیانو می ‌رقصید . از ملایم به سوی بسیار رسا و قوی حرکت کرد ؛ از آلگرو به سبک استادانه پیش رفت . آکورد های تعلیقی آنچنان که موتزارت می ‌طلبد در نهایت شکوه اجرا می ‌شد ! هرگز نشنیده بودم آهنگ موتزارت را کودکی به این سن به این زیبایی بنوازد . بعد از شش و نیم دقیقه او اوج ‌گیری نهایی را به انتها رساند . تمام حاضرین بلند شدند و به شدّت با کف ‌زدن ‌های ممتد خود او را تشویق کردند .
سخت متأثّر و با چشمی اشک‌ ریزان به صحنه رفتم و در کمال مسرت او را در آغوش گرفتم . گفتم ، هرگز نشنیده بودم به این زیبایی بنوازی ، رابی ! چطور این کار را کردی ؟صدایش از میکروفون پخش شد که می ‌گفت ،
  می ‌دانید خانم آنور ، یادتان می ‌آید که گفتم مادرم مریض است ؟ خوب ، البتّه او سرطان داشت و امروز صبح مرد . او کر مادرزاد بود و اصلاً نمی‌ توانست بشنود . امشب اوّلین باری است که او می ‌تواند بشنود که من پیانو را چگونه می ‌نوازم . می‌ خواستم برنامه ‌ای استثنایی باشد . چشمی نبود که اشکش روان نباشد و دیده ‌ای نبود که پرده ‌ای آن را نپوشانده باشد . مسئولین خدمات اجتماعی آمدند تا رابی را به مرکز مراقبت‌ های کودکان ببرند ؛ دیدم که چشم ‌های آنها نیز سرخ شده و باد کرده است ؛ با خود اندیشیدم با پذیرفتن رابی به شاگردی چقدر زندگی ‌ام پربارتر شده است .
خیر ، هرگز نابغه نبوده ‌ام امّا آن شب شدم . و امّا رابی ؛ او معلّم بود و من شاگرد ؛ زیرا این او بود که معنای استقامت و پشتکار ، و عشق و باور داشتن خویشتن و شاید حتّی به کسی فرصت دادن و علّتش را ندانسته و ناخودآگاه به من یاد داد .

 

 

 

 

 

آمنه جوادزاده

در یک سحرگاه سرد ماه ژانویه، مردی وارد ایستگاه متروی واشینگتن دی سی شد و شروع به نواختن ویلون کرد. این مرد در عرض ۴۵ دقیقه، شش قطعه ازبهترین قطعات باخ را نواخت. از آنجا که شلوغ ترین ساعات صبح بود، هزاران نفر برای رفتن به سر کارهای‌شان به سمت مترو هجوم آورده بودند.
سه دقیقه گذشته بود که مرد میانسالی متوجه نوازنده شد. از سرعت قدم‌هایش کاست و چند ثانیه‌ای توقف کرد، بعد با عجله به سمت مقصد خود براه افتاد. یک دقیقه بعد، ویلون‌زن اولین انعام خود را دریافت کرد. خانمی بی‌آنکه توقف کند یک اسکناس یک دلاری به درون کاسه‌اش انداخت و با عجله براه خود ادامه داد. چند دقیقه بعد، مردی در حالیکه گوش به موسیقی سپرده بود، به دیوار پشت‌ سر تکیه داد، ولی ناگهان نگاهی به ساعت خود انداخت وبا عجله از صحنه دور شد. کسی که بیش از همه به ویلون زن توجه نشان داد، کودک سه ساله‌ای بود که مادرش با عجله و کشان کشان بهمراه می ‌برد. کودک یک لحظه ایستاد و به تماشای ویلون‌زن پرداخت، مادر محکم تر کشید و کودک در حالیکه همچنان نگاهش به ویلون‌زن بود، به همراه مادر براه افتاد، این صحنه، توسط چندین کودک دیگرنیز به همان ترتیب تکرار شد، و والدین‌شان برای بردن‌شان به زور متوسل شدند.
در طول مدت ۴۵ دقیقه‌ای که ویلون‌زن می نواخت، تنها شش نفر، اندکی توقف کردند. بیست نفر انعام دادند، بی‌آنکه مکثی کرده باشند، و سی و دو دلار عاید ویلون‌زن شد. وقتیکه ویلون‌زن از نواختن دست کشید و سکوت بر همه جا حاکم شد، نه کسی متوجه شد. نه کسی تشویق کرد، ونه کسی او را شناخت.
هیچکس نمی‌دانست که این ویلون‌زن همان (جاشوا بل ) یکی از بهترین موسیقیدانان جهان است، و نوازنده‌ی یکی از پیچیده‌ترین قطعات نوشته شده برای ویلون به ارزش سه ونیم میلیون دلار، می‌باشد. جاشوا بل، دو روز قبل از نواختن در سالن مترو، در یکی از تاتر های شهر بوستون، برنامه‌ای اجرا کرده بود که تمام بلیط هایش پیش‌فروش شده بود، وقیمت متوسط هر بلیط یکصد دلار بود.
این یک داستان حقیقی است،نواختن جاشوا بل در ایستگاه مترو توسط واشینگتن‌پست ترتیب داده شده بود، وبخشی از تحقیقات اجتماعی برای سنجش توان شناسایی، سلیقه و اولویت ‌های مردم بود.
آیا ما در شرایط معمولی و ساعات نا‌مناسب، قادر به مشاهده ودرک زیبایی هستیم؟ لحظه‌ای برای قدر‌دانی از آن توقف می‌کنیم؟ آیا نبوغ وشگرد ها را در یک شرایط غیر منتظره می‌توانیم شناسایی کنیم؟
یکی از نتایج ممکن این آزمایش میتواند این باشد:
اگر ما لحظه‌ای فارغ نیستیم که توقف کنیم و به یکی از بهترین موسیقیدانان جهان که در حال نواختن یکی از بهترین قطعات نوشته شده برای ویلون، است، گوش فرا دهیم ،چه چیز های دیگری را داریم از دست میدهیم؟

 

آمنه جوادزاده

یافته های روانشناختی حاکی از آنست که چگونه اندیشیدن در چگونه زندگی کردن انسان تاثیر دارد ، به عبارت دیگر انسان هر طور که فکر می کند .همانطور هم زندگی می کند . یعنی اینکه ذهن انسان دهن بین است هرچه به او بگوئید باور می کند

 

دانلود

 

 

 

 

 

 

آمنه جوادزاده

پداگوژی و تعلیمات سرپرستی نام یکی از دوره‌های حرفه‌ای در سازمان آموزش فنی و حرفه‌ای کشور ایران است. این سازمان خود بخشی از وزارت کار و امور اجتماعی است.

این دوره حرفه‌ای از چهار دوره آموزشی تشکیل شده است:

االف - دوره‌های پداگوژی برای مربیان تازه‌استخدام و دوره‌های بازآموزی و ارتقا مهارت برای مربیان شاغل.

ب - دوره‌های ویژه برای مربیان و کارکنان سازمانها و نهادها بر حسب تقاضا.

ج- دوره‌های پداگوژی مربوط به مربیان که در دوره‌های کاردانی و کارشناسی شرکت می‌نمایند

د - اجرای همایشهای تخصصی دوره‌های آموزشی

پداگوژی» در گذشته هنر و علم تربیت کودکان بود و اغلب مترادف با واژه تدریس یا تعلیم و آموزش به کار برده می‌شد. اکنون «پداگوژی» مفهوم گسترده‌تری یافته است و در موارد مختلفی به کار می‌رود از جمله؛ علم، اخلاق، فلسفه علمی، فنون مختلف و آفرینش آثار زیبا. اما مهمترین دستاوردی که از پداگوژی انتظار می‌رود، این است که فراگیران با این روش به جای اینکه نگرش و مهارت‌های خود را مستقیما از معلمان خود دریافت کنند، بتوانند با راهنمایی معلمان، به کشف و نوآوری برسند و یاد بگیرند که به چه دانشی، نگرشی و یا مهارتی نیازمندند و چگونه و از چه راهی می‌توانند آن رابه دست آورند.

پداگوژی هنر یا علم وجودی یک معلم است.

 

 دانلود

آمنه جوادزاده

 

آمنه جوادزاده

 

 

 

ای روح سپیده در دل شب

اسطوره ی عشق ناب زینب

 

 

ای سرو ز غم شکسته قامت

خوبان همه بر تو بسته قامت

 

 

رویت چو شفق ز اشک گلگون

خورشید دمیده در یم خون

 

 

ای شاخه ی پر شکوفه غم

صبر تو به زخم لاله مرهم

 

 

بر قافله ای امیر و سالار

حاشا که کسی بگویدت خوار

 

 

تو خوار نه ای تو بوستانی

سر حلقه خیل عاشقانی

 

 

ای دست علی در آستینت

ای حجب بتول در جبینت

 

 

پرورده ی دامن گل یاس

افتاده علم ز دست عباس

 

 

برخیز زجای , نغمه سر کن

زین واقعه عالمی خبر کن

 

 

دشمن پی حیله و فریب است

برخیز که کربلا غریب است

 

برخیز بگو که زنده هستید

در قلب جهانیان نشستید

 

 

بانوی شرف زجای برخاست

شد قامت چون کمان او راست

 

 

چون جلوه نمود دخت حیدر

گویا که علی ست در برابر

 

 

پیچید در آن دل سیاهی

فریاد علی به دادخواهی

 

 

یاقوت شرف ز دیده می سفت

با عزت و با وقار می گفت

 

 

ای قوم چه بی حیا و پستید

پیشانی ماه را شکستید

 

 

این سر که نهاده در برابر

بوسیده گلوی او پیمبر

 

 

ای نسل شما همیشه ابتر

ای گنگ زبان و گوشتان کر

 

 

یک تن ز شما گروه نادان

نشنید مگر سرود قرآن ؟

 

 

اما تو یزید ! خوارو پستی

بیمار و ضعیف و می پرستی

 

تو مرده دل ذلیل نادان

کوری و حقیقت از تو پنهان

 

 

گفتی که خدا نموده خوارم ؟

این گونه سیه روزگارم ؟

 

 

من واقعه را به جان خریدم

زیباست هر آنچه را که دیدم

 

 

پس دشمن ما زبون و خوار است

این گونه شهادت افتخار است

 

 

گفتید حسین (ع) گشته خاموش

این واقعه می شود فراموش

 

 

هستیم و همیشه هست جاوید

در مکتب ما مرام توحید

 

 

ما حافظ مکتب و حجابیم

سرچشمه بی زوال آبیم

 

 

شاعر : زهرا هنرمند قمی کتاب رازهای شعله ور

 

آمنه جوادزاده
آمنه جوادزاده

دانلود صفحات 119- 118           دانلود  صفحات 121- 120           دانلود  صفحات 123- 122           دانلود صفحات 125- 124

 دانلود  صفحات 127- 126         دانلود صفحات 129- 128           دانلود   صفحات 131- 130           دانلود صفحات 133- 132

دانلود  صفحات 135- 134          دانلود صفحات 137- 136           دانلود  صفحات 139- 138            دانلود  صفحات 141- 140

دانلود صفحات 143- 142           دانلود صفحات 145- 144           دانلود صفحات 147- 146             دانلود  صفحات 149- 148

 دانلود  صفحات 151- 150                                  

آمنه جوادزاده

100 لغت از فصل 4 زبان تخصصی تهیه کردم که امیدوارم براتون مفید باشد

دانلود 
 

آمنه جوادزاده
آمنه جوادزاده