ای روح سپیده در دل شب
اسطوره ی عشق ناب زینب
ای سرو ز غم شکسته قامت
خوبان همه بر تو بسته قامت
رویت چو شفق ز اشک گلگون
خورشید دمیده در یم خون
ای شاخه ی پر شکوفه غم
صبر تو به زخم لاله مرهم
بر قافله ای امیر و سالار
حاشا که کسی بگویدت خوار
تو خوار نه ای تو بوستانی
سر حلقه خیل عاشقانی
ای دست علی در آستینت
ای حجب بتول در جبینت
پرورده ی دامن گل یاس
افتاده علم ز دست عباس
برخیز زجای , نغمه سر کن
زین واقعه عالمی خبر کن
دشمن پی حیله و فریب است
برخیز که کربلا غریب است
برخیز بگو که زنده هستید
در قلب جهانیان نشستید
بانوی شرف زجای برخاست
شد قامت چون کمان او راست
چون جلوه نمود دخت حیدر
گویا که علی ست در برابر
پیچید در آن دل سیاهی
فریاد علی به دادخواهی
یاقوت شرف ز دیده می سفت
با عزت و با وقار می گفت
ای قوم چه بی حیا و پستید
پیشانی ماه را شکستید
این سر که نهاده در برابر
بوسیده گلوی او پیمبر
ای نسل شما همیشه ابتر
ای گنگ زبان و گوشتان کر
یک تن ز شما گروه نادان
نشنید مگر سرود قرآن ؟
اما تو یزید ! خوارو پستی
بیمار و ضعیف و می پرستی
تو مرده دل ذلیل نادان
کوری و حقیقت از تو پنهان
گفتی که خدا نموده خوارم ؟
این گونه سیه روزگارم ؟
من واقعه را به جان خریدم
زیباست هر آنچه را که دیدم
پس دشمن ما زبون و خوار است
این گونه شهادت افتخار است
گفتید حسین (ع) گشته خاموش
این واقعه می شود فراموش
هستیم و همیشه هست جاوید
در مکتب ما مرام توحید
ما حافظ مکتب و حجابیم
سرچشمه بی زوال آبیم
شاعر : زهرا هنرمند قمی – کتاب رازهای شعله ور